در شبی که چشم های نگران ، ملتمسانه رو به آسمان خیره می شوند . آنگاه ماه با تمام عظمت خود سرخ شده و از سر بخل و کینه نور خود را پشت چهره ی خونین خود خفه می کند .

باید دید اینبار چه کسی را فرا میخواند ...

۷ جوان وارد خانه ای متروکه می شوند.
بعد از مدتی فردی محلی ، با شنیدن صداهایی عجیب با پلیس تماس میگیرد.
پلیس بعد از بررسی با سه جسد ، دو فرد فراری ، یک مفقودی و یک فرد بیهوش مواجه می شود.
با بررسی بیشتر پرونده وارد فاز عجیب تری هم می شود.

اف بی آی به دنبال وینسنت میلانو، سردسته گروه خاندان است اما گیر انداختن او به این سادگی ها نیست. پس از آن که به اداره پلیس شیکاگو گزارش می شود از سمت یکی از سوله های متروکه نزدیک اسکله صدای تیراندازی به گوش خورده است دوباره پرونده باز می شود.

 با رسیدن پلیس به سر صحنه جرم تعداد زیادی جسد پیدا می شود که همگی متعلق به اعضای گروه میلانو بوده اند و مشخص است که درگیری مسلحانه بینشان رخ داده است.

همه جای سوله پر از پیغام های رمزی و مواد و مصالح غیر قانونی است علاوه بر این ها اف بی آی یک در مخفی هم پیدا کرده است که به احتمال زیاد پشت آن مواد منفجره تعبیه شده.  حالا اف بی آی دست به دامن شما شده تا در حل پرونده کمکشان کنید آیا موفق خواهید شد میلانو را به دام بیندازید؟

یک بسته مهرو موم شده ی مشکوک به اداره ی پلیس ارسال شده و پس از تحقیقات اولیه اطلاعات به دست آمده توسط پلیس به همراه محتویات بسته به بخش جنایی ارسال می شود.شما به عنوان تعدادی از کارآگاهان خبره بخش جنایی ،مسئول حل پرونده ی گروگان گیری پیش رو هستید.

زمان زیادی برای اثبات خود ندارید

تاریخ 20 ام ماه می سال 1929 – دهه 20 میلادی ،متلاطم و اقتصاد در حال رونق است. فناوری های جدید مانند خودرو و برق در حال حاضر جریانات اصلی بازار  هستند. با وجود اینکه ممنوعیت مصرف نوشیدنی های الکلی اعلام شده است اما همچنان مصرف آنها ادامه دارد. در نتیجه، سود باندها از فروش غیرقانونی مشروبات الکلی افزایش یافته و جنایات خشونت آمیز نیز در حال افزایش است.
آل کاپون، رئیس بدنام مافیای شیکاگو، به تازگی دستگیر شد، اما در پشت پرده، ماجراهای بیشتری وجود دارد. در سایه او، یک باند خطرناک که به نام خاندان شناخته می شود، در شهر ریشه دوانده است. FBI  در حال تحقیق درباره این گروه می باشد اما پیشرفت چندانی نداشته است. آنها به تخصص شما نیاز دارند، زیرا این باند، در صدد این است که دست به کار بزرگ و خطرناکی بزند. زمان کوتاه است و خطرات زیاد. آیا می توانید پرونده را حل کنید؟

وارد شهر بلک بریم در قلب انگلستان شوید و در نقش کارآگاه خصوصی شهر قرار بگیرید.اتفاقاتی عجیب و غریب و آزاردهنده در حال وقوع است. در طول چند هفته، افسران پلیس بلک بریم یک به یک ناپدید شده اند.

حال رییس پلیس، آخرین بازمانده از نیرو های پلیس هم ناپدید شده است و یک بسته پشت درب شماست.به نظرمی رسد یک چهره ی مرموز به نام ریجر اسکینر در حال انجام یک بازی شرارت آمیز است و سرنخ های رمزآلودی در مورد مکان اختفای ماموران به جا گذاشته است.

آیا توانایی حل پرونده و نجات شهر بلک بریم را دارید؟

پروفسور ریچارد سند عجیبی را در صندوق پستی اش پیدا می کند و با ماشین عجیب خود راهی سفری مرموز و پر از ماجرا می شود.
آیا می توانید به پروفسور ریچارد در سفر خود به ادوار زمانی مختلف کمک کنید و راز عرفانی او را کشف کنید؟

تور زمانی پروفسور ریچارد کاملا متفاوت از تور جهانی آن می باشد و لازم نیست که برای انجام این بازی حتما تور جهانی را بازی کرده باشید.

پروفسور ریچارد به طور ناگهانی ناپدید شده و 24 عدد پاکت مرموز برای شما فرستاده آیا می توانید با حل کردن معماهای درون پاکت ها، پی به اکتشاف بزرگ پروفسور ریچارد ببرید؟

از زماني که با ريجر اسکينر، همان قاتل شرور، درگير شده ايد يک سالي گذشته. از همان موقع هيچ سرنخي درباره ي محل اختفاي او پيدا نشده است. تحقيقات هم فقط همان چيزهايي را تاييد کرده که قبلا بهشان رسيده بوديد. اينکه در نوجواني پدر و مادرش را از دست داده و برادرش آلفرد به طرز عجيبي ناپديد شده.

ياد کلماتي ميوفتي که آلفرد با ناخن روي ديوار نوشته بود: «خدا قضاوت خواهد کرد».

ديگر به اين نتيجه رسيده اي ک پيگيري اين ماجرا ديگر به جايي نخواهد رسيد. اما نامه اي از سرهنگ ديون از اداره پليس لندن به دست شما مي رسد و از شما براي شرکت در پرونده يه دستگيري ريجر کمک مي خواهد.

با همان نامه در دست، در ايستگاه بلک بريم سوار اولين قطار مي شويد، اما حس مي کنيد يک جاي کار مي لنگد.....

آخرین چیزی که دیدم، ساعت رو میزیم بود که 12:7 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که اون داشت ناخن های بلند و پوسیده اش رو توی سینه ام فرو می کرد و با دست دیگه ش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم که چشمم به ساعت رو میزیم افتاد...

 ۱۲:۰۶

در کمد دیواری با یه صدای آروم باز شد...

آخرین چیزی که دیدم، ساعت رو میزیم بود که 12:7 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که اون داشت ناخن های بلند و پوسیده اش رو توی سینه ام فرو می کرد و با دست دیگه ش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم که چشمم به ساعت رو میزیم افتاد...

 ۱۲:۰۶

در کمد دیواری با یه صدای آروم باز شد...