پرونده ترسناک نفرین
آخرین چیزی که دیدم، ساعت رو میزیم بود که دوازده و هفت دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که اون داشت ناخن های بلند و پوسیده اش رو توی سینه ام فرو می کرد و با دست دیگه ش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم که چشمم به ساعت رو میزیم افتاد...
۱۲:۰۶
در کمد دیواری با یه صدای آروم باز شد...
پرونده گروگان گیری رازچشمها
مافیا (سه سناریو:پدرخوانده، جوکر، ناتو وتفنگدار)
در بازی مافیا دو گروه شهروند و مافیا وجود دارد.مافیاها که در اقلیت هستند پس از روز معارفه در شب بیدار می شوند و یکدیگر را می شناسند و در طول روزهای بازی با اتهام زدن به شهروندان باید آن ها را از شهر بیرون کنند.شهروندان یکدیگر را نمی شناسند و باید سعی کنند با پیدا کردن یکدیگر مافیا ها را از بازی بیرون کنند.گروه مافیا سعی می کنند شهروندان را فریب دهند و دونه دونه آن هارا بکشند.اگر تعداد مافیا با شهروندان برابر شود،در این صورت گروه مافیا برنده بازی اعلام می شود.
پرونده گروگان گیری میهمانی مرموز
پیش غذا: خورشت لوبیا
غذای اصلی: دروغ های کثیف شما به همراه سس سرآشپز
از پنج مهمان آبرودار اخاذی کرده اند تا سر میز شام همراه با یک فرد ناشناس غذا بخورند.
ناشناس یه فرد روانی است که ادعا میکند از تمام راز های کثیف آدم ها خبر دارد. حالا دست روزگار شما را به زیرزمین خانه ی این شخص رسانده است. دزدیده شده اید و باید به دو سوال پاسخ دهید.
اینکه ناشناس کیست و چرا او از دست این پنج نفر اعصبانی است؟
پرونده معمایی خانه اژدها
پرونده معمایی خانه اژدها
روزي روزگاري در سرزمين کوچک اما پرشکوه سِوِرين، شاهدخت يک تخم اژدها پيدا ميکند. زماني که اژدها بالغ ميشود، از قلعه فرار ميکند و خانه هاي اهالي دهکده را به آتش ميکشد. درباريان وحشت زده جايزه اي کلان براي هرکس که بتواند اين سرزمين را از شر اژدهاذنجات دهد، تعيين ميکنند، اما به يک شرط: اينکه قهرمان با مغزش پيروز شود، نه با زور شمشير. باکمک مورگان جادوگر، تربيت کننده ي اژدها و عجوزه جادوگر معماها را حل کنيد و جلوي اژدهاي افسانه اي را بگيريد. اين بازي تلفيقي است از تعامل، به همراه وسايل مرموز، فيلم، فايل هاي صوتي چت بات هاي گفتگو.پرونده معمایی بلک بریم 2: بازگشت ریجر
از زماني که با ريجر اسکينر، همان قاتل شرور، درگير شده ايد يک سالي گذشته. از همان موقع هيچ سرنخي درباره ي محل اختفاي او پيدا نشده است. تحقيقات هم فقط همان چيزهايي را تاييد کرده که قبلا بهشان رسيده بوديد. اينکه در نوجواني پدر و مادرش را از دست داده و برادرش آلفرد به طرز عجيبي ناپديد شده.
ياد کلماتي ميوفتي که آلفرد با ناخن روي ديوار نوشته بود: «خدا قضاوت خواهد کرد».
ديگر به اين نتيجه رسيده اي ک پيگيري اين ماجرا ديگر به جايي نخواهد رسيد. اما نامه اي از سرهنگ ديون از اداره پليس لندن به دست شما مي رسد و از شما براي شرکت در پرونده يه دستگيري ريجر کمک مي خواهد.
با همان نامه در دست، در ايستگاه بلک بريم سوار اولين قطار مي شويد، اما حس مي کنيد يک جاي کار مي لنگد.....